![](/weblog/theme-desiner/38/8.png)
سلام .....
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام ،
که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه
از هم می پرسند : ” چه کس مرده است ؟ ”
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما ،
نازل کرده است .....!
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی ،
به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته ،
یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،
یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ،
یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …
آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،
آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های
روزمره می نشینند .....
اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین
فریاد می زنند : ” احسنت …! ” گویی مسابقهء نفس است ..…
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای ،
حفظ کردن تو با شماره صفحه ، آخر به اول ، یک معرفت است
یا یک رکورد گیری ؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، حفظ کنی ،
تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .....
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،
گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است .
آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است ،
که به صلیب جهالت کشیدیم .....!!!!!
نظرات شما عزیزان:
![](/weblog/theme-desiner/38/9.png)